هوشنگ گلشیری از زبان دیگران

نوشتن در میان چرکدان
به بهانه‌ی شانزدهم خرداد یازدهمین سالمرگ هوشنگ گلشیری

سیمین دانشور (داستان‌نویس): گلشیری با هیچ قدرتی مواضعه نکرد. به هیچ مقامی خود را نفروخت. هیچ‌گاه سر فرود نیاورد... می‌گفت: سیاست‌زدگی دنیا را از پشت عینک خاصی دیدن است و من می‌خواهم حتا پشت سرم را ببینم.
وابستگی گلشیری تنها به آزادی و برداشت درست و نشان دادن نابسامانی‌ها بود. او در نوشتن داستان کوتاه استاد بود و در داستان‌های بلندش همه‌ی حرف‌هایش را می‌زد، بی‌این‌که آن حرف‌ها خدشه‌ای به داستان وارد بیاورد و سرریز کند. به یاد دارم که یک بار به او گفتم: شاید زود آمده‌ای، شاید از سر زمانه‌ات زیاد هستی.

از راست: محمد حقوقی، اورنگ خضرایی،
ابوالحسن نجفی، هوشنگ گلشیری، آباده، سال ۴۹
ابوالحسن نجفی (مترجم): نقش بزرگ‌تر گلشیری در ادبیات معاصر ایران، تأثیری‌ست که در پرورش شاعران و نویسندگان جوان داشته و اگر اثر قابل توجهی از آنان می‌دیده همه‌ی کوشش خود را به کار می‌برده تا آن را در جایی، خواه مجله یا کتاب، به چاپ برساند و با نوشتن نقد و فراهم کردن جلسات گفت‌وگو و ایراد سخنرانی آن را به دیگران بشناساند. با قاطعیت می‌گویم که گلشیری در دوران معاصر بیش از هر کس دیگر در پرورش و گسترش فرهنگ و ادبیات ایران سهم داسته است.

سیمین بهبهانی (شاعر): گلشیری هیچ وقت هدف را موضو‌ع قرار نمی‌داد. موضوع چیزی‌ست که از کنار هدف می‌گذرد و خواننده متوجه آن می‌شود... او از گفتن حق پروا نداشت و عاشق آزادی و آزاد‌اندیشی بود. هیچ‌گاه اظهار خستگی نمی‌کرد. نمی‌دانم چرا یک‌باره از پا درآمد... جامعیت آثار گلشیری، که نوآوری هم یکی از مشخصات آن‌هاست، نام او را در تاریخ قصه‌نویسی ایران جاودانه می‌کند. او را می‌توان نویسنده‌ی مدرن ایران دانست که از خود شاهکاری به یاد ماندنی به جا گذاشت. «شازده احتجاب» را می‌توان از ماندگار‌ترین آثار زبان فارسی به حساب آورد.

رضا براهنی (شاعر و داستان‌نویس): مرگ هوشنگ گلشیری، مرگ هرکسی نیست... مرگ او مرگ یگانه‌ای‌ست از میان سه یا چهار یگانه‌ی این زمان، این زبان، و این نثر. در قصه‌ی کوتاه، تالی نداشت، ندارد. هم‌قامت‌هایش هدایت و چوبک‌اند، و شاید ـ‌می‌گوییم شاید، بهرام صادقی و علایی و ساعدی. در قصه‌ی بلند کار بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است... مرگ گلشیری مرگ هر کسی نیست، موت نویسنده است، موت الاکبر است.

صفدر تقی‌زاده (مترجم): گلشیری در بیشتر داستان‌های خود، طنز انتقادی تند‌تر و کوبنده‌تری دارد و با بیان‌گاه پیچیده و‌گاه غیرمستقیم، شبکه‌ی ساواک شاه و بلای سانسور و خفقان حاکم بر جامعه را با شکل و شگرد نویی نشان می‌دهد و پوچی و بیهودگی وضع موجود زندگی روشنفکران و ضعف و فلاکتشان را به ریشخند می‌گیرد... این نوع داستان‌های کوتاه اجتماعی گلشیری در ایام حساسی از تاریخ معاصر به چاپ رسید و چه بسا که در بیداری نسل جوان و لاجرم در جنبش مردمی و انقلاب اسلامی هم مؤثر افتاد.

فرج سرکوهی (منتقد): آنکه قلم به چشم می‌زند و نقشی بر زمانه، نه در می‌گذرد و نه اسیر خاک می‌شود، حضور حیّ و حاضر است... کاتبان حقیقت اوتاد زمین‌اند و محور زمان و زنده‌ی عشق.

محمد محمدعلی (داستان‌نویس): آن‌چه هست اینکه گلشیری حیف بود در این سن و سال. شاید دریغ و دردم نه به واسطه‌ی یکی دو داستانی بود که احیاناً می‌نوشت، که نوشته بود. یا چند وعده غذای بیشتر یا یکی دو سفر، بلکه حضور مؤثرش در این مقطع حساس حیات کانون بود. با توجه به مقتضیات زمانه راه حلی پیدا کرده بود که امیدوارم ادامه یابد.

محمدعلی سپانلو (شاعر): گلشیری، داستان‌نویس فنّان، معلم و منتقد ادبی که بر نسل جوان تأثیری غیرقابل انکار داشت، کوشنده‌ی راه آزادی قلم، مرد اجتماعی و نویسنده‌ای رئالیست بود که قصه‌هایش جدا از لذت زیبا‌شناختی، خواننده را به تفکر تاریخی دعوت می‌کند.

علی‌اکبر معصوم‌بیگی (مترجم): گلشیری نویسنده‌ای‌ست مدرن. او حتا یک قصه راجع‌به روستا ندارد. اگر هم یک‌جایی به روستا رفته، با دید مدرن به قصه پرداخته است.

فرزانه طاهری (مترجم و همسر گلشیری): انسانیت او در دغدغه‌هایش تبلور یافته‌اند. او در یک زمان به ادبیات، کانون، مطبوعات و... فکر می‌کرد. این سبب شده است که گلشیری را یک الگوی مناسب برای آزادی‌خواهی و نویسندگی بدانیم.

شهریار مندنی‌پور (داستان‌نویس): گلشیری تاریخ و حافظه‌ی هزار و پانصد سال زبان دری بود. او رنج بسیار می‌کشید از اینکه داستان‌هایش درک نشدند. در گذشته گفته می‌شد بوف کور اثر مشهور صادق هدایت شاید جرقه‌ای تصادفی در ادبیات مدرن ایران بوده و این ادبیات قادر نیست شاهکار بیافریند؛ اما آثار گلشیری نادرستی این سخنان را ثابت کرد.

شهرام رفیع‌زاده (شاعر): گلشیری بخش قابل توجهی از مجال بی‌رحمانه اندکش را به جای فاصله گرفتن از دیگران، صرف کرد تا آن‌ها را به چشم‌اندازهای مشکوف‌اش آشنا کند. می‌شود ادعا کرد که او هم جان‌اش را به داستان داده و هم به داستان ما جان داده. نقش او در داستان‌نویسی معاصر عین نقش شاملو در شعر معاصر است؛ غیر از آفرینش آثاری پخته و پرقوّت، تلاش برای تثبیت و تکثیر از هر راه ممکن.

نگار اسکندرفر (مدیرمسوؤل ماهنامه‌ی کارنامه): گلشیری با وجود تلاش برای پی‌ریزی یک مجله‌ی ادبی پیشرو، نتوانست هدف‌هایش را تحقق بخشد. اصولاً گلشیری و خیلی‌های دیگر، در فضای ادبی و حتا اجتماعی ما، درگیر چنان فضایی می‌شدند که همه‌ی توان آن‌ها را تحلیل می‌برد.

خسرو دوامی (داستان‌نویس): کوشش گلشیری در ادبیات مدرن... همتا ندارد. جست‌وجوی او در منابع ادبیات کهن و هم‌زمان با آن مطالعه‌ی آخرین دستاوردهای ادبی مغرب‌زمین و نیز شناخت عمیق‌اش از روحیات روشنفکران شهری و دیگر بخش‌های قشرهای میانی جامعه، زمینه‌ساز خلق آثار متنوع، رنگارنگ و راه‌گشا بوده است. کمتر داستان‌نویس جوانی را می‌توان یافت که حداقل در دوره‌ای از حیات ادبی خود تحت تأثیر بدعت‌های زبانی و ساختاری گلشیری نبوده باشد. بر بستر همین فکر به نظر من در تاریخ ادبیات معاصر ما اگر نیما را با وام از عنوانی که هایدگر بر روی هولدرلین، شاعر بزرگ آلمان گذاشته، شاعرِ شاعران بدانیم و بخوانیم، نام داستان‌نویسِ داستان‌نویسان هم برازنده‌ی کسی به غیر از گلشیری نخواهد بود...
جریانات دو سه ساله‌ی اخیر، از دستگیری و ضرب ‌و شتم نویسندگان گرفته تا جریان اتوبوس مرگ و قتل‌های زنجیره‌ای همه را پریشان‌حال کرده بود، او با‌‌ همان ظاهر کنجکاو با جدیت همیشگی این‌بار دوسه روز هفته در دفتر کارنامه می‌نشست و به آثار نویسندگان و شاعران جوان گوش می‌داد. روزی پنجره‌ی کوچک آپارتمان‌اش را نشانم داد و گفت: پنجره‌های این‌جا با لبه‌ی سیمانی به هم وصل می‌شوند. هرکس می‌تواند از پنجره‌ی خانه‌ای به پنجره‌ی خانه‌ای دیگر برود. می‌گفت در آپارتمان کناری ما مدت‌هاست که کسی زندگی نمی‌کند، رفته‌ام تحقیق کرده‌ام گفته‌اند هر ماه کس یا کسانی که نامشان هم معلوم نیست، حق اشتراک آب و برق و تلفن را می‌پردازند و بعد هم پیدایشان نمی‌شود. هر روز تلفن می‌زنند و تهدید می‌کنند. تلفن خانه هم تحت کنترل است، نمی‌دانم در را به روی چه کسی باز می‌کنم.

رضا قاسمی (داستان‌نویس): برای من گلشیری‌‌ همان گلشیری نوشته‌های اوست. و گلشیری اگر هیچ کار دیگری هم نکرده باشد،‌‌ همان شازده احتجاب‌اش بس تا بماند در زبان دری. و مگر بهرام صادقی که ماند، جز برای ٰسنگر و قمقمه‌های خالیٰ ماند؟
گلشیری از سلسله‌ی قتل‌ها جان به سلامت برد، اما آن فضای رعبی را که به سختی نفس‌نفس زدند او و دیگران در این دو سه سال، آن همه هول و دغدغه، کوتاه نمی‌کند زندگانی را؟ شصت و دو سال که چیزی نیست. آن هم آدمی مثل گلشیری؛ قبراق‌تر از من پنجاه ساله بود. این عمر‌ها که قیچی می‌شوند، این رقم‌هایی که مخفی از چشم‌اند. نباید در سیاهه‌ی سلسله قتل‌های «خاموش ـ بی‌صدا» داخل کرد؟

کورش اسدی (داستان‌نویس): گلشیری نه دو ماه که تمام این ۲۱ سال آخر هستی‌اش را در محاصره‌ی عفونت قلم زد. در میان چرک‌دان، زیبایی را ستود و مدام عفونت را پس راند. مرگ او کابوسی‌ست که سال‌ها ر‌هایمان نخواهد کرد.

بیژن بیجاری (داستان‌نویس): آثار هوشنگ گلشیری تشخص، جایگاه والا و امضای خاص، او را در گنجینه‌ی ادبیات غنی ما حفظ خواهند کرد... پایاب این مانایی، همانا از ذوق سرشار، دقت و ممارست خستگی‌ناپذیرش در تجربه‌ی نوشتن، با عشق نوشتن و بازنویسی‌های مکرر و استادانه سرچشمه می‌گیرد... گلشیری رمان است. نوشتن‌اش ساده نیست این رمان. وجوه متعالی، انسانی و جنبه‌های گوناگون شخصیتی‌اش را نمی‌شود نوشت.

امیرحسن چهل‌تن (داستان‌نویس): گلشیری یکی از حرفه‌ای‌ترین و پیگیر‌ترین داستان‌نویسان ماست. حضور او دائمی‌ست. عشق او داستان است و این یعنی مراقبت دائمی در نوشتن. او نویسنده‌ی همین دوران است، معاصر و متعلق به زمانه‌ی خود. او در جلسات نقد و بررسی کتاب‌های شعر و داستان حضوری مثبت و فعال داشت. شور و شوق او در این جلسات که از بانیان اصلی آن بود، نشان می‌داد به راستی از بحث و جدل پیرامون داستان لذت می‌برد و هرگز از آن سیرمانی ندارد... حضور او مؤثر بود و ممکن نبود مسأله‌ای مطرح باشد و او بی‌نظر یا برکنار بماند. ما مثل او ده بیست نفر بیشتر نداشتیم که اهل ایده و نظر باشند. خیل شرکت‌کنندگان را اکثریت خاموش تشکیل می‌دادند و این نامی بود که‌‌ همان زمان‌ها به ایشان داده بودند. در این جلسات گلشیری صریح و بی‌پرده اظهار نظر می‌کرد که عادت خوبی‌ست.

حسین نوش‌آذر (داستان‌نویس): هوشنگ گلشیری بیشتر به قلمرو داستان کوتاه تسلط دارد و همچنین یکی از پایه‌گذاران نوعی از داستان‌نویسی به نام داستان بلند است... او با هوش سرشار و تیزبینی، حادثه‌ای را پیش از وقوع پیش‌بینی می‌کرد و پیامدهای آن را یادآور می‌شد.

ضیاء موحد (شاعر): برای هر شاعری پوشه‌ای داشت و شعر‌هایشان را نگه‌داری می‌کرد. من گمان می‌کنم بعضی از شاعران خودشان چنین پوشه‌ای برای شعر‌هایشان نداشتند! روزی به او گفتم تو مرعوب شعر هستی و گفت: می‌دانی، از هر آدم متوسطی می‌توان داستان‌نویس متوسط یا خوبی ساخت اما شاعر متوسطی هم نمی‌توان ساخت.

مه‌کامه رحیم‌زاده (داستان‌نویس): زمین می‌نشست چهار زانو، روی موکت یا فرش، به دیوار سرد تکیه می‌زد یا مخدّه، چای تلخ می‌خورد یا شیرین، گرسنه بود یا سیر فرق نمی‌کرد. اصل برایش ادبیات بود.

مهدی استعدادی‌شاد (شاعر): گلشیری یک نهاد ادبی فرهنگی در مدرنیته‌ی ما بوده است... وفاداری به نثر، از او یکی از سه چهار نفر ناثر ممتاز قرن بیستم تاریخ ایران را ساخت.

کاظم کردوانی (عضو کانون نویسندگان): هیچ‌گاه، در تمام زندگی‌اش، حتا یک بند انگشت سر سازگاری با سانسور نداشت و همه‌ی هم و غم‌اش گذر کردن از این بختک غول هزار چشم بود... عمیقاً بر این باور ماند. به رغم همه‌ی زخم‌هایی که خورد و مشکلاتی که داشت بسیاری از آثارش، هنوز که هنوز است در چنپره‌ی سانسور گرفتار مانده‌اند، هیچ گشایشی در زمینه‌ی زندگی مادی نداشت، اما رضایت نداد یک سطر را بردارند یا جابه‌جا کنند.

برگرفته از: کتاب‌ها، مجلات و ویژه‌نامه‌هایی درباره‌ی هوشنگ گلشیری
Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...