1147 شماره
چهارشنبه، 8 دي 1389
صفحه نخست :: فرهنگ :: ادبيات
گفت‌وگو با فرزانه طاهري درباره جايزه گلشيري- بخش پاياني
پشت گلشيري پنهان نمي‌شويم
  الهه خسروي يگانه


قسمت اول گفت‌وگو با فرزانه طاهري ديروز به چاپ رسيد. در بخش پاياني طاهري به چگونگي برگزاري جايزه گلشيري در دوره‌هاي مختلف، نحوه انتخاب داوران، روش انتخاب آثار برگزيده و انتقاداتي كه به اين جايزه و نحوه برگزاري آن مي‌شود اشاره كرده است.

---

اما داوري. چند نكته را بايد در اين مورد بگويم. سعي نكرده‌ايم يك سليقه خاص را بر امر داوري حاكم كنيم. نگاهي كنيد به داوران‌مان در 9 دوره گذشته. قطعاً برخي با برخي از داوران‌مان موافق نيستند. كاملاً طبيعي است. برخي را برخي ممكن است نشناسند، يا سليقه‌شان را نپسندند، اما ما بر اساس شناخت‌مان آنها را انتخاب كرده‌ايم. يك نكته بديهي هم هست كه مغفول مي‌ماند. ما فهرستي از داوران بالقوه تهيه مي‌كنيم. باز از نويسندگان، منتقدان، مخاطبان جدي ادبيات داستاني و برندگان و ارزيابان دوره‌هاي قبل، و از ميان آنها تعدادي هستند كه ممكن است به دلايل گوناگون و غالباً مساله ضيق وقت اين دعوت ما را نپذيرند. بوده‌اند كساني كه در همان اولين باري كه به آنها رجوع كرده‌ايم گفته‌اند كلاً به امر داوري در مسائل ادبي اعتقاد ندارند، كه ديگر قاعدتاً مزاحم‌شان نشده‌ايم. برخي دوره‌هايي كار كرده‌اند و دوره‌هايي كار نكرده‌اند. جز يكي دو مورد از ميان تمامي داوران‌مان، هميشه تجربه همكاري‌مان با داوران مايه امتنان ما بوده است. در يكي دو مورد فقط يك دوره با داوري كار كرده‌ايم، به دليل آنكه به‌رغم حضور در جلسه نهايي و تعيين برندگان و ‌پذيرش برآيند آرا در فضايي دموكراتيك بعداً خلاف اخلاق كار جمعي عمل كرده‌اند و حتي در موردي راي خود را هم حاصل تاثيرپذيري از جمع دانسته و اجر خود را ضايع كرده‌اند يا رفتارهاي منافي يك عمل دموكراتيك جمعي از آنها ديده‌ايم. خب، ديگر سراغ‌شان نرفته‌ايم. تعداد معدودي به دلايل اقتصادي و اينكه از وقت‌شان مي‌توانسته‌اند استفاده‌هاي سودمندتري بكنند كار داوري را نپذيرفته‌اند. ما هم كه در امور مالي دست‌مان كوتاه و خرما بر نخيل. شايد چند نفري هم به قول معروف نخواسته‌اند سري را كه درد نمي‌كند دستمال ببندند.

بوده است مواردي كه گمان كرده‌اند ‌پذيرش داوري در اين جايزه خاص ممكن است دردسرهايي برايشان داشته باشد، حتي شغل‌شان را به خطر بيندازد. اين را هم بگويم كه براي گسترده كردن اين عرصه همواره شايد به جز يكي دو دوره اول، علاوه بر داوراني از شهرستان، از داوران خارج از كشور هم كمك گرفته‌ايم. هرچند ارسال كتاب و ارتباط با آنها گاه مشكلاتي برايمان دارد و بارها ناچار شده‌ايم از آنها بخواهيم هنگام جلسه نهايي داوران در خانه بمانند تا از طريق تلفن بتوانند در بحث‌ها شركت كنند. نخواسته‌ايم خود را به دليل برخي دشواري‌هاي عملي از وجودشان محروم كنيم. حسن ديگرش فارغ بودن آنان است از فضايي كه در اينجا هست و اتهاماتي كه مي‌بينيم و مي‌شنويم چه غيرمنصفانه مطرح مي‌شود. چند دوره است كه از داوران مي‌خواهيم كتاب‌هاي نامزد دريافت جايزه را رتبه‌بندي كنند. يعني مثلاً به بهترين كتاب از نظر خود نمره يك دهند و الي آخر. شده كه داوري حاضر نبوده به هيچ كدام نمره يك بدهد و دو يا سه داده يا شده كه دو اثر را با هم در يك رتبه قرار داده است. داوران طي چند دوره اخير اصلاً نمي‌دانند داوران ديگر كيستند. خواسته‌ايم هر يك به تنهايي رايشان را بدهند و در جلسه نهايي است كه يكديگر را مي‌بينند يا باخبر مي‌شوند كه داوران ديگر كه هستند. بنا بر تجربه يك دوره، چند دوره است كه از آنها خواسته مي‌شود آرايشان را كتباً به جلسه بياورند و به مسوول جلسه بدهند. داوران غايب هم پيشتر آراي‌شان را با ‌اي‌ميل يا فكس براي مسوول جلسه مي‌فرستند. اين تصميم به اين دليل گرفته شد كه امكان تغيير آرا بر اساس آرايي كه شفاهاً اعلام مي‌شود در اين شكل از ميان مي‌رود. مسوول جلسه آرا را مي‌خواند و يكي از اعضاي كميته برگزاري جايزه، آرا را در جدول قرار مي‌دهد. در حضور داوران حاضر در جلسه جمع‌بندي آرا انجام مي‌شود. چنانچه نتيجه قطعي حاصل نشد، آن وقت داوران حاضر در جلسه و داوران غايب از طريق تلفن با هم بحث مي‌كنند تا به نتيجه‌اي برسند. گاه نتيجه اوليه به شكلي است كه يك بخش ممكن است دو برنده داشته باشد كه بنياد هم همان دو را مشتركاً برنده اعلام مي‌كند. از زمان تدوين آيين‌نامه، يعني از دو دوره پيش، به دليل تجربه دوره هشتم، تصميم گرفته شده فقط در صورتي برنده‌اي اعلام نشود كه اكثريت قاطع داوران- معمولاً اين رقم چهار داور از پنج داور است- حاضر نباشند هيچ برنده‌اي اعلام كنند.

- خانم طاهري يك نكته‌اي كه در صحبت‌هايتان به نظرم جالب آمد اين بود كه شما گفتيد تلاش كرديد حتي فهرست ناشران شهرستاني را هم تهيه كنيد و آثار منتشرشده آنها را هم در فهرست قرار دهيد. با اين حال اگر واقعاً فهرست كتاب‌ها اينقدر متنوع است چرا نتيجه اينقدر شبيه به نتايج ديگر جوايز ادبي است؟ آيا اين به خاطر يكي بودن داورها يا حداقل شباهت سليقه آدم‌هايي كه كار ارزيابي را انجام مي‌دهند پيش آمده يا مساله بر سر بضاعت ادبي حال حاضر ماست؟ در مورد كتاب‌هايي هم كه از ارزيابي جا مانده‌اند مثل محاق يا بيوتن كه خودتان اشاره كرديد آيا بعداً به فهرست اضافه شدند يا كلاً از دور داوري بيرون ماندند؟

بله تلاش كرده‌ايم كه فهرست‌مان كامل باشد. اگر به فهرست تمامي دوره‌ها نگاه كنيد شايد ببينيد كه چه تعداد ناشران شهرستاني در اين فهرست هستند. برخي را در سايت خانه كتاب ديده‌ايم، برخي را در نمايشگاه كتاب، و برخي هم يا با سايت بنياد تماس گرفته‌اند و كتاب‌شان را معرفي كرده‌اند، يا به صورت شخصي به ما اطلاع داده‌اند. دوره‌هايي بوده كه كتابي نامزد جايزه شده كه ناشرش شهرستان بوده و ما دربه‌در به دنبال نويسنده‌اش بوده‌ايم. يكي از برندگان‌مان را به ياد دارم كه اول در يك شهرستان بود و بعد جاي ديگري رفته بود و سرانجام با تلاش زياد پيدايش كرديم تا براي مراسم دعوتش كنيم.

البته تلاش ما قطعاً هميشه صددرصد موفقيت‌آميز نبوده است، به دليل محدوديت امكانات‌مان، به دليل ضعف اطلاع‌رساني در اين حوزه، و از اين قبيل. اما به شما اطمينان مي‌دهم كه هر نقصي در فهرست‌هايمان خارج از اراده ما بوده، و قصد و نيت ما تهيه كامل‌ترين فهرست ممكن بوده است (هرچند مي‌دانم آنها كه تصميم‌شان را از قبل گرفته‌اند، گوش بر هر چيزي هم كه بگوييم بسته‌اند).

فهرست‌مان «متنوع» نيست. قرار نيست متنوع باشد. قرار است شامل آثار هر سال باشد. اينكه «نتايج اينقدر شبيه به نتايج ديگر جوايز ادبي است» البته گزاره‌اي است كه نمي‌توانم آن را دربست بپذيرم. آمار نگرفته‌ام، اما شما كه اين نكته را مطرح مي‌كنيد، قاعدتاً بايد بگوييد مثلاً در فلان دوره اين تعداد از كتاب‌هاي برنده جايزه گلشيري برنده جوايز ديگر هم بوده‌اند و در 9 دوره اين درصد اشتراك وجود داشته است. قطعاً در مواردي برندگان مشترك بوده‌اند، اما اين ناشي از عدم «تنوع» فهرست نبوده، بلكه حتماً ناشي از ارزش‌هاي آثار برنده بوده است كه توانسته جوايز متفاوت و داوران متفاوت را به اين نتيجه برساند كه شايسته برتر شناخته شدن هستند.

داورهاي جايزه گلشيري با داوران ديگر «يكي» نبوده‌اند. اصلاً اين جزء اصول جايزه گلشيري است كه داورانش در جوايز ديگر داوري نكنند. توجه داشته باشيد، مي‌گويم داوران و نه ارزيابان. از ميان چندده ارزياب هر دوره قطعاً تعدادي «داور» جوايز ديگر بوده‌اند. جز چند مورد استثنايي، شايد يكي دو مورد، هرگز داوران ما با جوايز ديگر مشترك نبوده‌اند. آن يكي دو مورد هم به دليل بي‌اطلاعي ما از داوري آنها در جوايز ديگر بوده است. بوده‌اند يكي دو داور هم كه ابتدا در جايزه ما داوري كرده‌اند و بعد داور جوايز ديگر شده‌اند و طبعاً ما ديگر از آنها دعوت به داوري در جايزه خودمان نكرده‌ايم. (بگويم كه حتي هنگام تهيه فهرست داوري حواس‌مان هست اگر كسي نقدي مثبت يا منفي درباره اثر نامزدشده نوشته باشد، او را داور آن بخش نكنيم، يا اگر بدانيم كه رابطه‌اي خاص با نويسنده اثري دارد، ‌خواه صميمانه باشد ‌خواه خصمانه. حتماً هم مواردي بوده كه از چنين واقعياتي بي‌خبر بوده‌ايم.) ارزيابان‌مان سليقه‌هاي متفاوت داشته‌اند و داوران‌مان هم. تركيب داوران‌مان هم مدام متفاوت بوده است. بايد توجه داشت كه در مجموع ناچاريم در دايره اهل ادبيات داستاني حركت كنيم، و از اين ميان كساني را برگزينيم و آنها نيز بپذيرند كه با ما همكاري كنند. (فكرش را بكنيد كه اگر به نظر برخي عمل كنيم و از دايره ارزيابان‌مان (نه داوران) آنهايي را كه خود اثري در آن سال دارند حذف كنيم- هرچند جز يكي دو مورد در اين سال‌ها، اين ارزيابان طبعاً به اثر خود امتياز نداده‌اند، آن يكي دو مورد هم البته امتيازشان در جمع‌بندي لحاظ نشده است- يا مثلاً نامزدها و برندگان دوره‌هاي گذشته را هم مطلقاً در ارزيابي يا داوري دوره‌هاي بعد شركت ندهيم، اين دايره باز هم تنگ‌تر مي‌شود. دليل منطقي هم براي اين كار نمي‌بينيم. به تجربه مي‌دانيم كه كار گاه حتي به مواخذه (و البته گاه بدتر از آن) مي‌كشد كه چرا اين كتاب نامزد يا برنده شده و آن كتاب نه. وقتي آرا مخفي است و اين ارزيابان و داوران كه هيچ پاداش مادي دريافت نمي‌كنند- يعني ما شرمنده‌ايم كه توانش را نداريم- و فقط براي كمك به بنياد و اعتلاي جايزه‌اش مي‌پذيرند وارد گود شوند، اين همه گاه به تلويح يا صراحتاً مورد حمله قرار مي‌گيرند و شايد دوستان نويسنده‌شان را هم بيازارند، چطور مي‌توانيم راي انفرادي‌شان را هم اعلام كنيم طوري كه ديگر نتوانند احساس امنيت كنند و آزادانه و بي‌هيچ ملاحظه‌اي نظرشان را بگويند. مي‌خواهم بگويم آنها كه ما را به عدم شفافيت متهم مي‌كنند گويي در خلأ زندگي مي‌كنند و فضاي كلي حاكم بر اين عرصه را نمي‌شناسند. ضمن اينكه اعلام آرا به صورت انفرادي هم در سراسر دنيا در جوايز گوناگون استثناست نه قاعده.

بگذريم. گفته‌ايم كه هميشه تلاش كرده‌ايم از نظر كارشناسانه از ارزيابان و داوراني بهره بگيريم كه بتوانند سليقه شخصي خود را- تا حد مقدور- كنار بگذارند و اگر هم فلان نوع داستان را مي‌پسندند يا فلان نوع داستان را خود مي‌نويسند، بتوانند ارزش‌هاي داستان‌هاي نوع ديگر را هم ببينند، و معيارهايي را كه در همان دوره اول مشخص كرديم، مثل شخصيت‌پردازي و زبان و پرداخت مضمون و عناصر ديگر داستان، در نظر بگيرند و بنا بر توفيق نويسنده در اين زمينه‌ها در چارچوب آن نوع داستاني كه نوشته است به او امتياز بدهند. در حوزه هنر و ادبيات البته دشوار است كه كسي سلايق شخصي خود را به طور كامل پشت در بگذارد و وارد داوري شود، براي همين گفتم در حد مقدور. از همين روست كه در مرحله اول سعي مي‌كنيم تعداد هرچه بيشتري از افراد درباره كتاب‌ها نظر بدهند، چون هرچه تعداد بيشتر باشد، برآيند اين روند قابل اعتمادتر خواهد بود. اما قطعاً اين قابليت اعتماد نسبي است ولي نامزدهايي كه از اين ميان معرفي مي‌شوند دست‌كم بر سر برخي‌شان اجماع نسبي وجود دارد. يك نكته را هم در پايان بگويم كه در اين 10 دوره جايزه گلشيري بعيد مي‌دانم تعداد كتاب‌هايي كه به نظر اكثريت مخاطبان ادبيات داستاني شايسته بوده و در ميان نامزدها يا برندگان ما نبوده از انگشتان دست فراتر رود. نامزدها را هم مخصوصاً قيد كرده‌ام چون آثار نامزدشده را برگزيدگان جايزه گلشيري و پيشنهادمان به خوانندگان مي‌دانيم و تاكيد صرف بر برندگان به نظرم حق مطلب را ادا نمي‌كند. و تاكيد مي‌كنم اينها پيشنهاد جايزه گلشيري است چون طبعاً هر نويسنده‌اي كه نوشتن برايش جدي است اعتبارش را از اثرش مي‌گيرد نه از اين يا آن جايزه.

- فكر مي‌كنيد در شرايط ادبي امروز جايزه بنياد گلشيري چقدر توانسته به آرمان‌ها و دستورالعمل‌هاي اوليه خودش پايبند بماند؟

در تمام دوره‌ها همين طور كه پيش آمده‌ايم مدام تلاش كرده‌ايم ضعف‌هاي روند كار جايزه را برطرف كنيم. اين را مي‌توان از آزمودن شيوه‌هاي متعدد در كار نيز دريافت كه در پاسخ به سوال پيشين‌تان مفصلاً درباره‌اش توضيح دادم. به دليل نبود تجربه‌هاي مدون يا اصلاً تداوم در جوايز خصوصي ناچار از آزمايش و خطا بوده‌ايم، چه در عرصه روند اجرايي كار، چه در همكاري با اهل نظر در حوزه ادبيات داستاني، كه باز در پاسخ پيشينم به تفصيل گفته‌ام. همواره البته شرايط هم چيزهايي به ما تحميل كرده است، شرايط اجتماعي و به تبع آن شرايط و فضاي ادبي كه نمي‌شود بركنار از تاثيرات اجتماعي بماند. نمونه‌اش دوره قبل كه به كتاب‌هاي دو سال پيش اختصاص داشت و ديديم آدم‌ها جز معدودي كتابي نخوانده بودند. همين ما را بر آن داشت تا آثار را تهيه كنيم و به كساني كه به ما پاسخ مثبت داده بودند بدهيم تا بخوانند. شرايط حاكم بر عرصه نشر هم لاجرم در ادبيات و در جايزه‌هاي ادبي تاثيرش را مي‌گذارد. گمانم اين را به روشن‌ترين وجه در بيانيه‌هاي داوران و دبير جايزه در دوره‌هاي پيشين در مراسم اعلام كرديم. دو سه دوره پيش گفتيم اين روند ممكن است كار را به تعطيل شدن جايزه گلشيري بكشاند. و شنيديم كه گفتند بايد جايزه بر بضاعت هرساله آثار داستاني منطبق باشد. (هرچند آن دوره كه داوران‌مان حاضر نشدند برنده‌اي اعلام كنند، همان‌هايي كه امروز ما را به تعطيل كردن كار تشويق مي‌كنند، سكوت كردند.) ما هم البته معتقد نبوده و نيستيم كه مثلاً تمامي آثار برنده جايزه‌مان شاهكار بي‌زمان ادبيات‌اند. مجموعه ارزيابان و داوران‌مان از ميان آثار هر سال برمي‌گزينند. اين حقيقتي بديه است اما متاسفانه ظاهراً ناچاريم مدام تكرارش كنيم.

خود گلشيري كه در سال آخر حياتش تصميم گرفت جايزه‌اي راه بيندازد و مي‌خواست داورانش از ميان همين آثار برنده‌ها را معرفي كنند، و هم اينكه اصلاً در اعتراض به رويه كتاب سال كه حد نصاب داشت و مدام مي‌گفتند هيچ كتابي به حد نصاب نرسيد به اين فكر افتاد. مي‌گفت بايد آن آثاري كه در ميان آثار يك سال بالاترين امتياز را مي‌آورند برنده شوند. اينها را مي‌گويم تا آنها كه حالا پشت گلشيري پنهان شده‌اند و ما را متهم به همراهي با سانسور مي‌كنند روي پاي خود بايستند و حرف‌شان را بزنند و از او خرج نكنند. ما هم البته از او خرج نمي‌كنيم. بهتر است درس‌هايي از او بگيرند كه به بهتر شدن آثارشان بينجامد و ايستادن بر سر ارزش هر كلمه، نه كه فقط نقي بزنند. و يادشان نرود كه در مراسم 20 سال ادبيات داستاني شركت كرد تا برندگان كه برخي از نزديكان خودش بودند گمان نبرند او محكوم‌شان مي‌كند، هرچند همه‌مان ماجراهايش را با دستگاه جايزه‌دهنده مي‌دانيم.

- فكر مي‌كنيد جوايز ادبي همچنان كاركرد گذشته خود را دارند؟

اينكه از نظر ما از همان ابتدا قرار بوده جايزه گلشيري چه كاركردي داشته باشد يا اميدوار بوديم چنين كاركردي داشته باشد بايد بگويم، چنان كه بارها گفته‌ايم، از نظر ما نامزدهاي جايزه گلشيري و از ميان آنها برندگان پيشنهاد به خوانندگان بوده است در وهله اول؛ پيشنهاد تمامي كساني كه در اين انتخاب سهم داشته‌اند. تك‌تك آثار نامزدشده طبعاً پيشنهاد تك‌تك ارزيابان و داوران نبوده است، اما در مجموع برآيند نظر همگي بوده است. يكي اين. يعني اميدوار بوديم و هستيم كه در خوانده شدن بيشتر آثاري كه در برآيند روند جايزه شايسته تشخيص داده شده‌اند سهمي داشته باشيم. قصدمان ترويج نوع خاصي از داستان و رمان هم نبوده است. خواسته‌ايم داستان‌هاي خوب را بشناسيم و معرفي كنيم، جوري كه معرف رنگارنگي و چندصدايي عرصه ادبيات داستاني‌مان باشد. طبعاً‌ پذيرش انتخاب‌هايمان بستگي به مخاطبان‌مان دارد و اعتمادشان به اين جايزه. به نظر من كه اين كاركرد را تا به حال جايزه گلشيري داشته است.

- در روند برگزاري جايزه امسال با چه مشكلاتي روبه‌رو بوديد؛ چه از نظر حاشيه‌هايي كه براي جايزه درست شد و چه از نظر اجرايي؟

به اين دشواري‌ها در پاسخ به پرسش‌هاي قبلي اشاره كردم، هم به فضاي گاه ناسالمي كه با شدت و ضعف در اين دوره‌ها هميشه ايجاد شده و مي‌شود. يكيش همين عدم امكان برگزاري مراسم به صورت عمومي، به صورتي كه در هفت دوره بود. يعني تدارك رخدادي فرهنگي و جشن داستان. براي ما هميشه اين امكان بسيار مهم بوده است. كتاب‌هاي گلشيري و كتاب‌هاي «نقش» و كتاب‌هاي نامزدها فروخته مي‌شد، نويسندگان‌شان كتاب‌هايشان را امضا مي‌كردند. خلاصه فضايي بود كه خيلي از خوانندگان ادبيات فارغ از همه حواشي مي‌آمدند و در مراسمي فرهنگي شركت مي‌كردند و كتاب مي‌خريدند؛ كساني كه چون حرفه‌اي نيستند معمولاً در مثلاً جلسات نقد و داستان و شعرخواني كه مخاطبان حرفه‌اي‌تر دارد شركت نمي‌كنند. اين را بارها از خودشان شنيده‌ام. براي همين هميشه اين مراسم به ما نيروي كار بيشتر مي‌داده و به گمانم اكثريت كساني هم كه در آن شركت مي‌كردند اين فضا را دوست داشتند.

- آيا فكر مي‌كنيد حضور داشتن و بر اساس همين بضاعت كار كردن بهتر از سكوت است؟

اگر به اين نتيجه برسيم كه نمي‌توانيم پابه‌پاي شرايطي كه ادبيات داستاني دارد و البته گاه سهل‌گيري در داستان نوشتن فروبرويم، خب دست برمي‌داريم و مي‌نشينيم فكر مي‌كنيم كه چه كار مفيدتري مي‌شود كرد.

- فضاي ادبي را در حال حاضر چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

ترجيح مي‌دهم به اين پرسش پاسخي بيش از آنچه در خلال پرسش‌ها اشاره كردم ندهم. گرچه حرف‌هايم خيلي جاها درباره چيزي بود كه حيف است نامش را فضاي «ادبي» بگذاريم. اهل ادبيات ما، مثل خيلي از عرصه‌هاي ديگر، تلاش مي‌كنند كارشان را بكنند. آنها كه كار برايشان جدي است، آنها كه به حكم ضرورتي دروني مي‌نويسند و مي‌خوانند، و كم هم نيستند خوشبختانه، فارغ از همه اينها كارشان را مي‌كنند. بايد كار كرد و كار كرد و تلاش كرد ذره‌اي اينجا و ذره‌اي آنجا تغييري در ادبيات ايجاد كرد. كار ديگري از ما برنمي‌آيد جز همين. كه كم‌كاري هم نيست.
خلق داستان
ايجاز را رعايت كنيد
 جمال ميرصادقي
اغلب نويسنده‌ها تمايل دارند توصيف‌ها و تصويرهاي بيشتري براي تجسم ذهنيت خود ارائه دهند. نويسنده بايد جلو اين تمايل خود را بگيرد و تا حد امكان توصيف‌ها و تصويرها را مختصر و موجز ارائه دهد.

انواع داستان

داستان انواع دارد. نويسنده در هر جايگاه و مرتبه‌اي باشد بايد كم و بيش با اين انواع آشنايي داشته باشد تا در كار خود بيشتر موفق شود و اثر خود را متعالي كند. به داستان از دو نظر مي‌توان نگاه كرد؛ از نظر معنايي و از نظر ساختاري. از نظر معنايي انواع داستان‌هاي كوتاه و رمان‌هاي گوتيك، تاريخي، اجتماعي، علمي، خيالي، تمثيلي، نمادين، سوررئاليستي، رمان نو، چندآوايي، واقع‌گرايي جادويي و... را دربر مي‌گيرد و از نظر ساختاري انواع داستان‌هاي كوتاه موپاساني، چخوفي، اُ هنري، همينگويي، كافكايي، بورخسي و... و انواع رمان‌هاي پروستي، جيمز جويسي، رمان نو، چندآوايي و... را شامل مي‌شود. هر كدام از اين دو نوع، خصوصيت‌هاي بنياني و كاربردي خود را به نمايش مي‌گذارد. مثلاً خصوصيت بنياني داستان‌هاي گوتيك عبارتند از سحر و جادو، رمز و معما، شهوتراني، بي‌رحمي و خونريزي، دلهره و وحشت. در داستان‌هاي تمثيلي و نمادين، مفاهيم اخلاقي يا كيفيت‌هاي روحي و روشنفكرانه به قالب عمل درمي‌آيد، فكر يا عقيده يا شخصي را ارائه مي‌دهند و در آن مفهوم يا نيتي نماد چيز ديگر قرار مي‌گيرد و خواننده را به چيزي بيشتر از ظاهر داستان راهنمايي مي‌كند. به بياني ديگر در اين نوع داستان‌ها توجه بيشتر به معنا و مفهوم داستان است و در نوع داستان‌هايي كه از نظر ساختاري به آن نگاه مي‌شود، چگونگي و ارائه و ويژگي‌هاي تكنيكي آثار بررسي مي‌شود. مثلاً در نوع داستان‌هاي موپاساني، هدف، برجسته كردن وقايع است و از اين وقايع استنتاجي صورت نمي‌گيرد. در داستان‌هاي چخوفي خواننده با وضعيت و موقعيت بيشتر سر و كار دارد تا عمل داستاني. نويسنده از وقايع نتيجه مي‌گيرد و با ثبت لحظه‌هاي زودگذر دروني و اكسپرسيونيستي بيشتر بر تاثيرگذاري تاكيد مي‌ورزد و خصوصيت‌هاي روانشناختي. در نوع داستان‌هاي ادگار آلن‌پويي، نويسنده وضعيت و موقعيت‌ها را خود مي‌آفريند و از وقايع نتيجه‌اي نمي‌گيرد بلكه وقايع را مصالح كار قرار مي‌دهد. در نوع داستان‌هاي جيمز جويسي خواننده با تكنيك جريان سيال ذهن روبه‌رو است و در آنها ذهن شخصيت يا شخصيت‌ها كند و كاو مي‌شود و خاطره‌ها، احساسات، افكار و بينش و دريافت‌هاي حسي شخصيت‌ها نشان داده مي‌شود. داستان‌ها از نظر ضابطه‌هايي كه بر آنها حاكم است نيز از هم متمايز مي‌شوند. داستان‌هاي واقع‌گرا (رئاليستي)، ناتوراليستي، تمثيلي، نمادين (سمبليستي)، سوررئاليستي و... هر كدام از ضابطه‌هاي مكتبي جداگانه پيروي مي‌كنند. شناخت اين ضابطه‌ها، داستان را در سمت و سوي درست آن پيش مي‌برد و به داستان تاثير و قدرت بيشتري مي‌بخشد. اگر داستان‌نويس جوان اين انواع و شيوه ارائه كار نويسنده‌هاي پيشرو و صاحب سبك را تا حدودي بشناسد، براي ارائه موضوع‌هاي متنوع با شيوه‌هاي درخور آنها توانايي بيشتري خواهد داشت. شناخت اين انواع و نويسندگان‌شان و مكتب‌هاي ادبي به او كمك مي‌كند تا داستانش را در راستاي كيفيت‌ها و موازين معنايي و ساختاري در خور آن پيش ببرد و كمال بخشد. البته شناخت انواع داستان و كاربرد خصوصيت‌هاي آنها به سادگي به دست نمي‌آيد و به زمان و مطالعه عميق نياز دارد، اما آگاهي نسبي و محدود از آن نيز مي‌تواند كارساز باشد و سينما را در پيشبرد داستان و موفقيت در آن ياري دهد.

پشت گلشيري پنهان نمي‌شويم
ايجاز را رعايت كنيد
سوت زدن در تاريكي

درنگي بر يك مقاله
 سوت زدن در تاريكي

احسان سلطاني

در روزنامه «شرق» به تاريخ سه‌شنبه 16 آذر 1389، در همين ستون، مقاله‌اي به چاپ رسيد از جناب آقاي شاهرخ تندروصالح پيرامون ترانه‌سرايي در ايران. در مقاله مذكور، نويسنده تلاش بر استفاده از نثري ادبي را دارد كه گهگاه اين نثر ادبي، زيبايي خاصي هم به مقاله داده است. اما از آنجا كه نويسنده در بخش‌هايي از مقاله درصدد مرور تاريخ ترانه‌سرايي است، گاه اطلاعاتي مبهم و غلط به مقاله تزريق كرده است كه طبيعتاً مخاطب را گمراه مي‌سازد. اتفاقاً مهم‌ترين بخش‌هاي مقاله‌اي كه بناست درنگي بر ترانه‌سرايي ايران داشته باشد، اطلاعات موثق آن مقاله است و نه ادبيت نثر. به هر روي مخاطب مقاله مذكور در پايان مقاله نه‌تنها درنخواهد يافت كه بزرگ‌ترين ترانه‌سرايان اين مرز و بوم چه كساني هستند و ترانه اين چند دهه با چه معضلاتي دست به گريبان بوده است، بلكه به واسطه حضور برخي داده‌هاي جسته‌گريخته و ناصحيح، به شناختي نادرست خواهد رسيد.

همان‌گونه كه گفته شد، در اين مقاله چندين و چند اشكال و اشتباه به چشم مي‌خورد كه در اين مجال كوتاه تلاش مي‌شود به مهم‌ترين آنها پرداخته شود. از جمله اينكه آقاي تندروصالح در جايي از مقاله خود نوشته‌اند: «چيزي نزديك به پنج دهه از سرودن نخستين ترانه مدرن ايراني مي‌گذرد.» ايشان در سرتاسر اين مقاله مشخص نكرده‌اند كه منظور و تعريف‌شان از «ترانه مدرن» چيست و نيز ابراز نداشته‌اند كه نخستين ترانه مدرن ايراني كه نزديك به پنج دهه از سرودنش مي‌گذرد كدام ترانه است. آن ‌هم در كشاكش تعريف‌ها و اظهارنظرهاي گوناگوني كه چندين سال است پيرامون ترانه مدرن يا نوين توسط افراد گوناگون ارائه مي‌شود و كماكان اتفاق‌نظري بر آن حاصل نشده است. ايشان در كنار اينكه نظر خود را در باب چيستي ترانه مدرن ارائه نكرده‌اند، تاريخ سرايش نخستين ترانه مدرن ايراني را نزديك به پنج‌ دهه پيش مي‌دانند. يعني در حدود سال 1340. در حالي كه ميان اين تاريخ و ساليان ترانه‌هاي شيدا و عارف و بهار (اگر ايشان ترانه‌هاي اين ترانه‌سرايان را مدرن مي‌دانند) فاصله بسياري وجود داشته است و از سويي هنوز تا دهه درخشان موسيقي يعني دهه 50 نيز (كه در ميان ترانه‌هاي آن دهه بي‌شك «ترانه مدرن» يافت مي‌شود) چندين سال فاصله بوده است. اما اگر منظور ايشان ترانه «شبانه‌»ي احمد شاملوست –كه در سال 1340 سروده شد، ولي در دهه پنجاه توسط فرهاد اجرا شد- باز هم به علت بي‌توضيح گذاشتن اين بخش از اظهارات‌شان، كشف نام اين ترانه براي مخاطبان روزنامه‌اي كه به طور تخصصي به موسيقي نمي‌پردازد، بسيار دشوار است.

ايشان همچنين نوشته‌اند: «شايد بتوان تاريخ ترانه‌سرايي در ايران را به ماقبل تاريخ نيز متصل ساخت، يعني عصري كه انسان‌هاي نئاندرتال، در تنهايي، سوت زدن با دهان را تمرين مي‌كردند.» كه مشخص نيست سوت زدن انسان‌هاي نئاندرتال در تنهايي، چگونه مي‌تواند در ارتباط با ترانه‌ باشد! البته هستند پژوهشگراني نظير كارل بوخِر كه «فرياد كار» را منشاء ترانه دانسته‌اند. «فرياد كار» عبارت است از اصواتي كه انسان‌هاي اوليه هنگام فعاليت‌هاي گروهي نظير هل دادن اجسام سنگين، غلتاندن سنگ و كندن يك قطعه به كار مي‌بردند. اما فعاليت‌هاي گروهي، و نه سوت زدن در تنهايي!

در قسمتي ديگر از مقاله ايشان اين‌گونه آمده است: «...تحول‌پذيري اين نگاه در شعر فارسي را مي‌توان از انقلاب مشروطه به اين سو و سال‌هاي 1330 تا بعد- در دو مقطع- دنبال كرد. بي‌شك ده‌ها نام در مقام ترانه‌سرا و خواننده در اين ميان مي‌درخشند. حسين منزوي حنجره‌زخمي تغزل‌هاي ترانه‌هايي از اين دست است. هر چند بعد‌ها كسان ديگري نيز چون بيژن ترقي و محمدعلي بهمني به او پيوستند اما هرگز منزوي نشده و نخواهند شد.»

و باز مشخص نيست چه ارتباطي ميان ترانه‌سرايي بيژن ترقي و حسين منزوي- چه از منظر قدمت و شهرت و چه از منظر محتوا- وجود دارد! پيشينه اشتهار حسين منزوي به ‌سبب غزلسرايي اوست و در محافل مرتبط با ترانه كمتر به عنوان ترانه‌سرا از وي ياد مي‌شود. تعداد ترانه‌هاي منزوي به نسبت غزل‌هايش بسياربسيار كمتر است و اين مانند اين است كه به واسطه معدود رباعي‌اي كه سروده است، وي را رباعي‌سرا نيز بدانيم و او را به قياس با رباعي‌سرايان ببريم. از سويي بيژن ترقي بسيار پيشتر از منزوي فعاليت خود را در اين زمينه آغاز كرده است و اگر بنا باشد يكي از اين دو به ديگري پيوسته باشد، اين حسين منزوي ا‌ست كه به بيژن ترقي پيوسته است نه بالعكس. نويسنده مقاله مي‌گويد: «بي‌شك ده‌ها نام در مقام ترانه‌سرا و خواننده در اين ميان مي‌درخشند.» و مشخص نيست در ميانه پرداختن به وضعيت ترانه‌سرايي چرا به يكباره پاي «خواننده» به ميان مي‌آيد و اگر به هر دليلي قرار است در باب نقش «خواننده» نيز مطلبي آورده شود، از چه رو سخني از «آهنگساز» كه نقش مولف دارد به ميان نمي‌آيد؟

در بخش ديگري از مقاله مذكور چنين مي‌خوانيم: «منزل بعدي ترانه ايراني، پرسش و اعتراض است؛ عرصه‌اي كه طي دهه‌هاي 40 و 50 جاي خود را در صحن زبان فارسي باز كرد.» سخن ايشان در باب ترانه‌هاي دهه 50 صحيح است، اما به واقع در ميان بي‌شمار ترانه‌اي كه در دهه 40 منتشر شده است، چه تعداد ترانه‌، پرسشگر و معترض بوده است كه بتوان از آن به عنوان «منزل بعدي ترانه ايراني» ياد كرد؟ حتي اگر مراد نويسنده محترم اين مقاله ترانه‌هايي نظير «راز خلقت» (دارم سوالي ‌اي خدا...) باشد- كه در پرسشگري و اعتراض‌مندي چنين ترانه‌هايي جاي بحث است- باز هم مگر اين دست ترانه‌ها چه كسري از انبوه ترانه‌هاي دهه 40 را دربرمي‌گيرند؟ تقريباً هيچ!

علاوه بر اينها نويسنده محترم اين مقاله مطلقاً سخني از موسيقي به مهاجرت رفته ‌ به آن‌ سوي مرزها به ميان نياورده‌اند. و در بخش پاياني اين مقاله نيز در اظهارنظري عجيب چنين آمده است: «در 30 سال گذشته چهره‌هاي جريان‌ساز ترانه‌سرايي ايران را مي‌توان در تلاش‌هاي ترانه‌سراياني چون محمدعلي شيرازي، نواب صفا، اكبر آزاد، يغما گلرويي، رسول يونان و چند تني ديگر امتداديافته ديد.» اينكه اين اسامي مبتني بر چه فرمولي گرد هم آمده‌اند به واقع پرسش‌برانگيز است. مدعاي جريان‌ساز بودن هر پنج‌ ترانه‌سراي نام‌ برده‌شده جاي بحث و تبادل نظر دارد. آن هم در حالي كه زنده‌ياد نواب صفا تقريباً قاطبه ترانه‌هايش را پيش از سال 57 سروده است و نه در 30 سال گذشته.

از سويي رسول يونان هم بيشتر شاعر و مترجم و داستان‌نويس است تا ترانه‌سرا. تعداد ترانه‌هايي كه از وي منتشر شده است اندك است و پرسش اينجاست كه با معدود ترانه‌هايي كه از وي منتشر شده، كدام جريان ساخته شده است؟ البته با در نظر گرفتن بازه سه‌دهه‌اي مورد نظر آقاي تندروصالح، يغما گلرويي را به سبب تعدادي از ترانه‌هايش مي‌توان برجسته‌تر از چهار ترانه‌سراي ديگر قلمداد كرد. با اين حال باز هم «جريان‌ساز» بودن يا نبودن يغما گلرويي نيازمند بحث گسترده‌تري است كه مجالي وسيع‌تر را طلب مي‌كند.


نرم افزار خبر : شرکت ارتباطات نوین فرانام